نامت شفا بخش است ، بر هر درد تسکین است
یادت مسِّرَت بخشِ دلهایی که غمگین است
دنیا و اهلش روز و شب روزی خورت هستند
یعنی همیشه سفره ی لطفِ تو رنگین است
کافر اگر دلبسته ات شد جای حیرت نیست
عشق تو چیزی ماورای دین و آیین است
ما را بخواهی یا نخواهی، نوکرت هستیم
جای تعجب نیست رسم نوکری این است
با گریه از روی ضریحت بوسه می چینم
افسوس در خواب است اما باز شیرین است
روضه نمی خوانم فقط یک جمله می گویم
زهرا کجا و دستِ نامردی که سنگین است
گنبد ندارد نام و نشانی بر روی مرقد ندارد
ای گریه کن ها! سنگ مزار و پرچمِ گنبد ندارد
حتی حیاطی...مانند صحن کوثرِ مشهد ندارد
آقا کریم است آنقدر می بخشد به ما که حد ندارد
در هم خریده اصلاً برای او که خوب و بد ندارد
دریای جوداست الطاف جاری اَش که جذر و مد ندارد
آسوده خاطر رو کن به درگاهش که دست رد ندارد
آسوده خاطر رو کن به درگاهش که دست رد ندارد
اصلا دل خوش از آنچه طعنه به غرورش زد ندارد
مادر ندارد آقا غریب است و کسی بر سر ندارد...
خیلی عجیب است حتی میان خانه اش یاور ندارد
گویا برایش از جُعده بهتر شهر پیغمبر ندارد
تنهای تنهاست ،مقداد ،حمزه ،مالکِ اشتر ندارد
مادر ندارد آقا غریب است و کسی بر سر ندارد
افتاده از پا از خود نمیپرسی چرا بستر ندارد
خبره ی روضه! یک عمر اصلاً خانه ی دیگر ندارد
در سینه ی خود، جز داغ زهرا و غم حیدر ندارد
از آشنا خورد، از بی بصیرت های بی شرم و حیا خورد
سَبِّ علی را در خطبه هایشان شنید و غصه ها خورد
با خاطراتش، هرشب خودش را در میان روضه ها خورد
لرزید پشتش، سیلیِ سختی بر رخ ریحانه تا خورد
در خانه افتاد، تا از شریک زندگی اش پشت پا خورد
لا یوم گفتُ پاشید از هم شعرم و قافیه واخورد
کرببلا هم با بد دهانی به غرور عمه برخورد
یک نیزه آمد ،تیر و ثنان و تیغ و نیزه بیشتر خورد
خوشم که از ازل شدم به درگهت گدا حسن
همیشه می زنم صدا ز سوز دل تو را حسن
حسن غریب فاطمه..........
عنایتی دلم شود ز دام غم رها حسن
مرا مخواه بیش از این به غصه مبتلا حسن
خدا اجازه می دهد چنین دعا کنم حسن
که یا من اسمه دوا و ذکره شفا حسن
کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن
خوشم که از ازل شدم به درگهت گدا حسن
حسن غریب فاطمه..........
ز دست می روم اگر ز سر مرا تو وا کنی
ز جمع عاشقانِ با صفای خود جدا کنی
خوشم اگر به یک نظر دلم پر از صفا کنی
مرا برای نوکریِ خانه ات صدا کنی
حسن غریب فاطمه..........
دوباره نوبت عزا، دوباره زمزمه، نوا
دوباره غم، دوباره دم، دوباره ذکر مجتبی
دوباره بزم خواندن از یل رشید مرتضی
دوباره یاد فاطمه دوباره داغ کوچه ها
خدا کند که جان دهم به پای روضۀ شما
بخواه حاجت مرا ز درگه خدا حسن
خوشم که از ازل شدم به درگهت گدا حسن
کریم آل فاطمه امام مجتبی حسن
خوشم که از ازل شدم به درگهت گدا حسن
همیشه می زنم صدا ز سوز دل تو را حسن
حسن غریب فاطمه..........
حسین گفتم و شد سینه بی قرار حسن
برای این که حسین است سوگوار حسن
محرم و صفر اندوهگین غربت او
دو چشم علقمه گریان و اشکبار حسن
شاید بی دست کربلا وقتی تو علقمه افتاد وقتی مادر سادات اومد استقبالش...اون وقتی که صدا میزد: پسرم...عزیزدلم....شاید اونجا عباس با خودش میگفت:حسنم! چه کشیدی! چه دیدی!
ضریحِ کرب و بلا نقرهِ داغِ تربتِ او
زهیر و حر و حبیبند داغدارِ حسن
اگر چه دور و برش از حبیب ها خالی است
امام ها همه جمعند در کنارِ حسن...
حسن جان...حسن جان...
مزارِ خاکیِ او شد ابوترابیِ محض
از آن به بعد نجف گشت خاکسارِ حسن
عجب نباشد اگر که به روزِ رستاخیز
حسینِ فاطمه برخیزد از جوارِ حسن
برایِ غربت او بی قرار می گریم
شبیهِ شمعِ خیالی سرِ مزارِ حسن
برایِ داغِ دو تا ماهپاره اش یا که
برای لحظه ی جانسوزِ احتضارِ حسن
دوتا پسر فرستاد کربلا...دوتا دسته گل فرستاد فدایی بشن...
برای روضه ی او با کنایه می خوانم
مدینه...کوچه...فدکنامه...گوشواره...حسن
غریب اونیه که تو کوچه های بنی هاشم مادرشو نگاه میکرد....
غریب اونیه که همدم اشک و آهه...
دیده که مادرش تو کوچه بی پناهه...
حسن...آقام حسن...آقام حسن...حسن جاان
کریم کاری به جز جود و کرم ندارد
آقام تو مدینه ست ولی حرم نداره
امشب سرو کار ما با کریمه...میخوام آروم آروم روضه بخونم...کریم یعنی چه؟!کریم چه کسیه؟!من بگم؟! نه....یه کریم برات تعریف کنه کَرَم رو....از خودِ امام حسن سوال کردند:"قیلَ فَمَن کَرَم؟!آقا کَرَم یعنی چی؟!فرمود:"اَلاِبتداءُ بِالعَطیَّه قَبلَ المَسالَه.."یعنی قبل از اینکه سائل ازت چیزی بخواد بهش عطا کنی...
ندهد فرصت گفتار به محتاج،کریم
گوشِ این طایفه آوازِ گدا نشنیده ست....
من میگم خدارو چه دیدی شاید امشب قبل از اینکه بیای روضه امام حسن برات اربعین،کربلا رو نوشته باشه...به هر موکب نمک گیر امام مجتبی هستیم...
تو مگو ما را بدان شه بار نیست...
با کریمان کارها دشوار نیست...
بریم مدینه خونه ی امام حسن بشینیم کنار حسین و زینب،کنار ابالفضل گریه کنیم. شیخ مفید در ارشاد روایت کرده: بعد از آن که این سم به بدن مبارکش اثر کرد رو کرد به امام حسین؛ فرمود: حسین جان!"فَاِذَا قَضَیْتُ فَغَمِّضْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ کَفِّنِّی..."
چه وصیتی به امام حسین کردی...
وقتی از دنیا رفتم خودت چشمای منو ببند...خودت منو غسل بده...خودت منو کفن کن...
از اینجا رو نیت می کنم برا مادرت روضه میخونم...اگه قابل بدونه یه سری بزنه....
فرمود:حسین جان! "وَ احمِلنی عَلی سَریری اِلی قبرِ جدّی رسول الله( صلی الله علیه وآله وسلم) لِاُجَدِّدَ بِه عَهدا...حسین جان من رو روی یک تابوتی بگذار...ببر برای زیارت قبر جدم پیغمبر...دیدار تازه کنم.
بعد فرمود:حسین جان! موقع تشییع من یه عده میان جلوتو میگیرند که بدن منو نبری کنار پیغمبر دفن کنی.حسین جان! تمام تلاشتو بکن خونی پای جنازه ی من ریخته نشه...
" و شهیدِِ فوقَ الجِنازَه قَد شُکَّت اَکفانُه بالسِّهام..."
اونقدر تیر به اون تابوت زدند.... تمام بدنش خونی شد...
حسین جان! منو ببر بقیع دفن کن...
من نمیدونم...شاید دلش میخواسته نزدیک مادرش باشه....
خلاصه روح از بدن مبارکش مفارقت کرد.
ابیعبدالله به وصیت برادر عمل کرد.بدن رو غسل داد و کفن کرد.پیکر رو روی تابوت گذاشت.
فَلَمَّا تَوَجَّهَ بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ اِلَی قَبْرِ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله...
وقتی آقا این تابوت رو به طرف مرقد پیغمبر میبرد..." اَقْبَلُوا اِلَیْهِمْ..."دورشون رو گرفتند...دور و برِ جنازه ی برادرش شلوغ شد...
حسین جان یاد چه خاطراتی افتادی؟
مروان ملعون امد جلو یه جسارتی کرد...حسن بن علی رو با کسی مقایسه کرد که بمونه....مهر کردند و دهانم دوختند...تشییع کنندگان رو تهدید کرد...گفت"اَنا اَحمِلُ السَّیف..."شمشیر میکشم...
امام حسین علیه السلام که وضعیت رو این طوری دید فرمود بریم.
ما نمیخوایم جنازه رو کنار پیغمبر دفن کنیم.پیکر مبارک برادر رو برد قبرستان بقیع کنار فاطمه بنت اسد دفن کرد.
روضه م تمومه...این یه حجت خدا بود.این یه امام بود. یه فرزند پیغمبر بود.برادرش با احترام بدنشو غسل داد...اما یه حجت خدایی رو میشناسم...یه امامی رو میشناسم...یه فرزند پیغمبری رو میشناسم نه که غسلش دادند...چرا غسلش دادند...یه خط ناحیه مقدسه بخونم...امام زمان فرمود"السلام علی المُغَسَّلِ بِدَمِ الجِراح..."
سلام بر اون آقایی که با خون جراحاتش غسل داده شد....غسل دادند...تازه کفنشم کردند...کی گفته حسین کفن نداره؟!
کفنی داشت ز خاک و کفنی داشت ز خون
تا نگویند حسین بن علی بی کفن است...
اربعین کربلا باشی.صدا بزن یا حسین
میسوزه تو تب، مقابل من
چه آتیشیِ، تویِ دلِ من...
همیشه به شما گفتم مجلس اهلبیت گرمه...گرما نمیخواد...ما چی کاره ایم گرما بدیم به مجالس اهلبیت...ولی به خدا قسم اونایی که کار اربعینشون گیره امشب میتونن درست کنند....بابا درِ خونه ی کریم اومدی..محتاج را کریم ز سر وا نمیکند....باور کنید امشب کارتون درست میشه....
دعا کنید سینه زنا حال حسن بهتر بشه
زبون حال ارباب دوعالمه....دعا کنید حال برادرم بهتر بشه...
دعا کنید سینه زنا حال حسن بهتر بشه
نکنه که زینب بفهمه که چه دردی میکشه
ای وای...بمیرم برایِ غریبیت حسن جان
سینه زنا اینجا میخواید برای حسن بن علی دعا کنید...یادتون میاد شب شیش محرم برای قاسم بن الحسن دعا میکردید؟ بریم شبِ ششم ماه محرم...
چی داره میگه؟!خدا نمیرسه صداش....
خدا کاری کن به خاطر باباش...
دعا کنید با پیکر یار وفادارم بیام
چیزی اگه مونده ازش میرم که بردارم بیام
ای وااای... بمیرم برای یتیم حسنم...
فدای دلِ، صبور حسن...
شکسته شده، غرور حسن...
غرورمو شکستن...
فدای دلِ، صبورِ حسن...
شکسته شده، غرورِ حسن...
حسن از اون داغِ تو کوچه قامتش از غم خمید..
همیشه میگه با خودش کاشکی که قدّم میرسید...
ایستادم به روی پنجه ی پا اما حیف ،دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد...
ای وااای...بمیرم برای غریبیت حسن جان
از زبون خود امام حسن بگم؟
ای وای...بمیرم برای پهلوی مادرم
ای وای... بمیرم برای بازوی مادرم
ای وای...بمیرم برای صورت مادرم
ای وای... بمیرم برای بازوی مادرم
حسن جانم....اگه آقایی کنی یه پیغامی دارم...
دمِ آخری...تو روضه بخون
به مادرمون...سلام برسون
نکنه که دردایِ بازو، مادرُ میده عذاب
بگو هنوز پهلو به پهلو میشه بازم وقتِ خواب؟
ای وای...بمیرم برای پهلوی مادرم
ای وای... بمیرم برای بازوی مادرم
نشستم گوشهای از سفرهی همواره رنگینت
چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت
به عابرها تعارف میکنی دار و ندارت را
تو آن باغی که میریزد بهشت از رویِ پرچینت
کرم یک ذره از سرشار، سرشارِ صفتهایت
حسن یک دانه از بسیار، بسیارِ عناوینت
دهان وا میکند عالَم به تشویقِ حسین، امّا
دهانِ خاتمِ پیغمبران واشد به تحسینت
همه حسین حسین میگفتند...دو نفر حسن حسن زیر لب میگفتند...یکی جدش پیغمبر...یکی هم مادرش فاطمه...(امشب امام حسن برات کربلا میده...اگه نگیری تقصیر خودته)...
تو دینِ تازهای آوردهای از دیدِ این مردم
که با یک گُل، کنیزی میشود آزاد در دینت
کنیز براش گل اورد فرمود:آزادت کردم.
مُعزالمومنین خواندن، مُذل المومنین گفتن
اگر کردند تحسینت، اگر کردند نفرینت
برای تو چه فرقی دارد ای «والتین و الزیتون»
که میچینند مضمونِ آسمانها از مضامینت
بگو با آن سفیرانی که هرگز بر نمیگشتند
هر چی سفیر میفرستاد،برنمیگشتند. همه میرفتند لشگر معاویه...خیلی غریبی...برادرت فقط یه سفیر فرستاد...بالای دارلاماره گریه میکرد...بهش گفتند:مسلم بَدِه...گریه نکن...گفت:برای خودم گریه نمیکنم...."والله ما لِنَفسی بَکَیتُ و لکن اَبکی لِلحسیَن و آلِ الحسَین..."حسین جان...آقا هر جور حساب میکنم غریب فقط خودتی...غریب فقط خودتی...غریب اونیه که همدم اشک و آهه...دیده که مادرش تو کوچه بی پناهه...حسن...حسن...حسن جان...
بگو با آن سفیرانی که هرگز بر نمیگشتند
خدا واداشت جبرائیلهایش را به تمکینت
بگو تا آفتاب از مغربِ دنیا برون آید
که سرپیچی نخواهد کرد خورشید از فرامینت
بگو تا تیغ بردارد اگر جنگ است آهنگت
بگو تا تیغ بگذارد اگر صلح است آیینت
خدا حیرانِ شمشیرِ علی در بدر و خندق بود
علی حیرانِ تیغِ نهروانت، تیغِ صفینت
بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند
اصحابش می آمدند جانماز از زیر پاش میکشیدند...
محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبّینت
تو را پایین کشیدند از سرِ منبر که میگفتند:
چرا پیغمبر از دوشش نمیآورَد پایینت
درونِ خانه هم مَحرَم نمیبینی تحمّل کن
که میخواهند، ای تنهاترین؛ تنهاتر از اینت
تو غمهایِ بزرگی در میانِ کوچهها دیدی
که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت
چه غم هایی دیدی بین کوچه ها...؟!به هر جا مادری از شوق دست طفلِ خود گیرددر این کوچه گرفته طفل،دستِ مادرِ خود را...مادر! داری راه رو اشتباه میری ...
تو غمهایِ بزرگی در میانِ کوچهها دیدی
در وسط کوچه تو را میزدند/کاش به جای تو مرا میزدند.../چرا شده گوشه ی چشمت کبود.../به من بگو مگر علی مُرده بود...وای من و وای من و وای من...میخ در و سینه ی زهرای من....
تو غمهایِ بزرگی در میانِ کوچهها دیدی
که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت
از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی
از آن دستانِ سنگین بیشتر شد داغِ سنگینت
سرِ راهت میآمد آنکه نامش را نخواهم برد
برای آنکه عمری تازه باشد زخمِ دیرینت
حسن جان....حسن جان....
برای جاریِ اشکت سراغِ چاره میگردی
که زینب آمده با چادرِ مادر به تسکینت
به تابوتِ تو زخمِ خویش را این قوم خواهد زد
چه میشد مثل مادر نیمهی شب بود تدفینت
ای کاش شبانه تدفینت میکردند که اینقدر تیر به تابوتت نمیزدند...
صدایت میزند اینک یتیمت از دلِ خیمه
که او را راهیِ میدان کنی با دست آمینت
هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر
در آغوشِ برادر دست و پا زد جانِ شیرینت
کدامین دست،دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟
"فَاتَّقاهَ الغلام بیَدِه..."دست رو سپر عمو کرد...شمشیر رو به نیت امام حسین پایین آورد "فَاَطنَّها عَلی الجلد... فَاِذا هی المعلَّقَه..."دست به پوست آویزان شد..."وَ نادَی الغلام: یا اُمّاه..."
کدامین دست،دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟
همان دستی همان دستی که روزی بوده مسکینت
دعا کن زخمِ غمهایت بسوزاند مرا یک عمر
نصیبم کن نمک از سفره ی همواره رنگینت
اگرچه عازم قبر شهید کربلا هستیم/به هر موکب نمک گیر امام مجتبی هستیم...حسن جانم...حسن جانم...حسن جانم
تعداد صفحات : 7
![Profile Pic Profile Pic](http://aein-mastan.rozblog.com/user/aein-mastan.jpg)
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****